پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

مادربزرگ مهربونم

سلام گلدونه های من عزیزای من مادربزرگ مهربونم از بین ما رفت . توی بارداریم همیشه میگفت از خدا خواستم بچه های تو را ببینم و بمیرم و وقتی شماها به دنیا اومدین خیلی خوشحال بود و خیییییییلی برای شماها زحمت کشید.همیشه وقتی چیزی را داریم قدرشو نداریم اما وقتی از دست رفت تازه متوجه میشیم خدا چه نعمت بزرگی بهمون داده بود و قدرشو ندونستیم . همیشه یادتون باشه به بزرگترها احترام بذارین و دلشونو نشکنین اونا خیلی عزیز و دل نازکنن و خیلی زود دلشون میشکنه . حرف  زیاد دارم اما حالم اصلا خوب نیست و از طرفی هم دلم نمیخواد بعدها با خوندن این مطلب دلتون بگیره و ناراحت بشین . خدای مهربون مادربزرگ را رحمت کن . آمین مادربزرگ همیشه...
9 مهر 1390

سه ماهگی

فرشته های من شما سه ماهه شدین و من واقعا نمیدونم چطور این سه ماه گذشت . خدای مهربون خیلی بهم کمک کرد تا بتونم از پس کارهام بربیام و به این شرایط عادت کنم . میخواستیم بریم مسافرت اول گفتیم آنتالیا بعد تصمیم گرفتیم بریم دوبی و بعد شد شمال و نهایتا به شهرک عمران زاینده رود چادگان ختم شد . آخه من و بابا پیمان میترسیدیم با شما وروجکا مسافرت بریم و شماها هم اذیت بشین هم اذیت کنید . این بود که شما را با این سفر دو روزه امتحان کردیم و دیدیم بچه های خوش سفری هستید و مسافرت را دوست دارین . انشاالله تا قبل از عیدنوروز میبریمتون . از این دو ماه بگم : دوماهه شدین و کم کم شروع کردین به خندیدن و خودتون را صد برابر تو دل همه ...
3 مهر 1390
1